[ و چقدر حرف که باید جوید و چقدر راه که باید پیمود...]

 

 

حرفمو با یک بیت قشنگ از یه دوست شروع میکنم :

 

همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس  ***  که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

 

ترم قبل توی درس روش های ساخت و ماشین آلات راه سازی، که با استاد مورد علاقم که از قضا رول مادلمم هست، استاد یه مفهومی بیان کرد که میگفت گاهی توی کار آدم دلش نمیاد ماشین آلات مشکل دار رو عوض کنه و ترجیه میده هزینه تعمیرات بده به جای هزینه خرید ماشین نو به این دلیل که: ۱. هزینه تعمیر در کوتاه مدت کمتر از خریده و ۲. تاریخچه قبلی مالی ماشین باعث میشه دلمون نیاد ماشین رو عوض کنیم چون تا همین الان کلی خرجش کردیم و برامون هزینه داشته. استاد به عنوان یه نکته مهم در مفاهیم اقتصاد بیان کرد که موقع تحیلیل (NPW = NET PERSENT WORTH) تاریخچه مالی قبلی رو نباید لحاظ کرد و باید از لحظه حال در نظر گرفت و برای محاسبه NPW و رسم نمودار جریان نقدینگی با گذشته کاری نداشته باشیم.

 

امروز توی کلاس درس مدیریت پروژه و ساخت با همون استاد، استاد گریزی زد به علم عشق که در دفتر نباشد و از مباحث درسی خارج و به مباحث زندگی وارد شد و برامون یکم حرف حساب زد که ویسشم ضبط کردم و احتمالا توی کانال قرار بدم. خلاصه میگم، میگفت با متوسط ها مقایسه نکنید خودتون رو چون شما متوسط نیستید؛ اگه میخواید از عمران دل بکنید الان بهترین موقع هست ارشد و دکترا خیلی دیر میشه برای این کار، برامون مثال هایی از دوستای موفقش زد که کار عمران رو با وجود تحصیل توی دانشگاه های مطرح دنیا ول کردن و دنبال چیز هایی رفتن که آتش درونشون رو بیشتر روشن می کرد. درسته ما تا الان هزینه فرصت زیادی دادیم توی شریف و یه سری چیز ها رو سرکوب کردیم ولی ادامه دادن این مسیر هزینه کردن فرصت برای تخصص تو کاری که شاید ایده آل آدم نباشه میتونه گرون تموم بشه.

 

راجع به این چیزا که آدم میخواد حرف بزنه خیلی چیزا تو ذهنشه و سرعتشون انقدر زیاده که خیلی هاش حتی حین نوشتن هم از ذهنم محو میشن، این نوشتن ها به قول #محمدحسین میتونه مجالی برای ارجاعات بعدی و پایش و تغییر مسیر های بعدی باشه و به بهتر شدنمون یا حراقل به شناخت بهتر خودمون منجر بشه.

 

ادامه دارد...