سایت شخصی محمدامین جوادی

۳ مطلب با موضوع «کمی فکر» ثبت شده است

ذهنیجات ۲

[ و چقدر حرف که باید جوید و چقدر راه که باید پیمود...]

 

 

حرفمو با یک بیت قشنگ از یه دوست شروع میکنم :

 

همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس  ***  که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

 

ترم قبل توی درس روش های ساخت و ماشین آلات راه سازی، که با استاد مورد علاقم که از قضا رول مادلمم هست، استاد یه مفهومی بیان کرد که میگفت گاهی توی کار آدم دلش نمیاد ماشین آلات مشکل دار رو عوض کنه و ترجیه میده هزینه تعمیرات بده به جای هزینه خرید ماشین نو به این دلیل که: ۱. هزینه تعمیر در کوتاه مدت کمتر از خریده و ۲. تاریخچه قبلی مالی ماشین باعث میشه دلمون نیاد ماشین رو عوض کنیم چون تا همین الان کلی خرجش کردیم و برامون هزینه داشته. استاد به عنوان یه نکته مهم در مفاهیم اقتصاد بیان کرد که موقع تحیلیل (NPW = NET PERSENT WORTH) تاریخچه مالی قبلی رو نباید لحاظ کرد و باید از لحظه حال در نظر گرفت و برای محاسبه NPW و رسم نمودار جریان نقدینگی با گذشته کاری نداشته باشیم.

 

امروز توی کلاس درس مدیریت پروژه و ساخت با همون استاد، استاد گریزی زد به علم عشق که در دفتر نباشد و از مباحث درسی خارج و به مباحث زندگی وارد شد و برامون یکم حرف حساب زد که ویسشم ضبط کردم و احتمالا توی کانال قرار بدم. خلاصه میگم، میگفت با متوسط ها مقایسه نکنید خودتون رو چون شما متوسط نیستید؛ اگه میخواید از عمران دل بکنید الان بهترین موقع هست ارشد و دکترا خیلی دیر میشه برای این کار، برامون مثال هایی از دوستای موفقش زد که کار عمران رو با وجود تحصیل توی دانشگاه های مطرح دنیا ول کردن و دنبال چیز هایی رفتن که آتش درونشون رو بیشتر روشن می کرد. درسته ما تا الان هزینه فرصت زیادی دادیم توی شریف و یه سری چیز ها رو سرکوب کردیم ولی ادامه دادن این مسیر هزینه کردن فرصت برای تخصص تو کاری که شاید ایده آل آدم نباشه میتونه گرون تموم بشه.

 

راجع به این چیزا که آدم میخواد حرف بزنه خیلی چیزا تو ذهنشه و سرعتشون انقدر زیاده که خیلی هاش حتی حین نوشتن هم از ذهنم محو میشن، این نوشتن ها به قول #محمدحسین میتونه مجالی برای ارجاعات بعدی و پایش و تغییر مسیر های بعدی باشه و به بهتر شدنمون یا حراقل به شناخت بهتر خودمون منجر بشه.

 

ادامه دارد...

۱۵ مهر ۹۸ ، ۲۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامین جوادی

ناهمخوانی

 

خیلی وقت ها شده کارایی انجام می‌دیم که برداشتمون از نتایج اون کار با چیزی که هست متفاوته، یا اینکه برداشت دیگران از اون کار متفاوته، در واقع نتایج واقعی کار ما با برداشت های صورت گرفته از اون کار همخوان نیست. در مورد برداشت اشتباه دیگران ممکنه دورویه وجود داشته باشه، کسایی که نظر دیگران براشون مهم نیست و کسایی که نظر دیگران روی کارشون تاثیر میذاره. گزینه اول که نیاز به توضیح نداره ولی در مورد گزینه دوم باید گفت که بالاخره یه روزی میفهمن اشتباه می‌کردن و واقعیت رو خواهند دید! حالا اگه برداشت خودمون اشتباه باشه چی؟ اگه اون تصویر معروف تداعی گر شرایط ما باشه چی؟ منظورم همون تصویر فردیه که در حال کندن چاهه و به یک قدمی اون رسیده و با تلقی شکست دست از کار میکشه و جلو نمی‌ره. اینجور مواقع دیگه استدلال و نسخه پیچیدن نمی‌تونه ما رو به یک جواب واحد برسونه و هر کسی برای این مشکل راه حل مخصوص به خودشو داره. نظر شخصی من اینه که اگر آدم با عقلش به این رسیده که یه کاری خوبه و ته دلش هم به اون کار راضیه و میدونه که خوبه، هرچند اون کار سخت، باید به خدا توکل کنه و از هیچ تلاشی برای رسیدن بهش فروگذار نکنه؛ ممکنه کلیشه ای به نظر بیاد این حرف، ولی یه سری حرف ها هستن که زیاد میشنویم، زیاد تکرارشون می‌کنیم تا جایی که مفهومشون دیگه برامون رنگی ندارن و بهشون دقت نمی کنیم، کافیه که عمیق بشیم روی این حرفای ساده، حرفایی از جنس صحبت های بی آلایش و شسته و رفته ی پدربزرگ و مادربزرگ ها تا بفهمیم اینهمه برداشت های پیچیده و سخن بزرگان و پند های اخلاقی حکما و آیات قرآن یه ریشه مشترک داره و اون ریشه هم فطرت انسانه، چیزی که در درون همه ما وجود داره و با تعمق به درست بودنشون می‌رسیم و شاهد این هم عقل و دلمونه.

 

چندوقت پیش موقع تمرین کردن توی باشگاه متوجه شدیم یه چند جلسه ای هست که دارم به خودم فشار بیشتری میارم روی تردمیل و خسته تر می‌شم ولی آخر کار که اپلیکیشن نایک رانینگ نگاه می‌کنم تا کالری مصرفی رو چک کنم، می‌بینم که کمتر از قبله. من که دارم شیب رو زیاد می‌کنم پس چرا کالری کمتری می‌سوزونم؟! با یکم فکر فهمیدم دلیلش اینه که وقتی شیب رو زیاد میکنم مثل یک گوه که رو وترش باشیم، سرعت ما نسبت به افق، یا در واقع معادل اون، فاصله افقی بین قدم هامون میشه اون ضلعی که روی زمین قرار داره، هر چی شیب رو بیشتر کنم سرعت افقیم کمتر میشه و در عین حال که دارم کالری بیشتری می‌سوزونم تلقی اون برنامه از کار من کاملا عکسه!

 

حرفمو با یه رباعی از خیام به پایان می‌برم:

 

 عمریست مرا تیره و کاریست نه راست

 محنت همه افزوده و راحت کم و کاست

 شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست

 ما را ز کس دگر نمیباید خواست

 

* عکس از خودم

۱۱ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۳۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامین جوادی

نوشتن

نوشتن، به نظرم یکی از پر قابلیت ترین روش های انتقال مفاهیم، احساسات و تصاویره که یکی از موندگار ترین اونها هم میتونه باشه و البته لذت بخش ترینش. حتما شما هم مثل خیلیا های دیگه شنیدید این حرف رو یا اینکه بهش باور دارید که خوندن کتاب هری پاتر لذت بخش تر از دیدن فیلمشه، واقعا چرا همچین چیزی باید باشه؟. یکم به عقب برگردیم، ابتدایی ترین روش برای انتقال داده از عصری به عصر دیگه، تو پرانتز بگم البته اگه هیروگلیف رو در نظر نگیریم که باز خود اون هم در واقع نوشتار تصویریه، نوشتن بوده، کم خرج ترینش و کم حجم ترینش و پر بازده ترینش؛ حالا بهتون میگم چرا، یه مجسمه، یه کوزه سفالی، یه نقاشی یا هر اثر هنری دیگه ای رو در نظر بگیرید، چقدر زمان صرف شده، مهارت به دست اومده و البته هزینه شده تا به ثمر بشینه تا یک صحنه رو روایت کنه، تاکید میکنم که یک صحنه، چون که برشی از یک زمان بلند تره و نه همش، حالا این اثر هنری پر خرج در طول تاریخ دست خوش تغییرات میشه و در معرض خطر نابودی، آتش سوزی و غیره قرار میگیره، ( حالا حتما میخواید به حمله مغولها و آتش زدن کتابخانه ها اشاره کنید😅، به قول انگلیسی ها: دیس ایز بی یاند دِ اسکوپ آو دیس متن.) تا دست آخر به دست ما برسه، قطعا اون تاثیر رو نداره چرا که اولا حیطه تاثیرش کمتره چون که افراد کمتری به نسبت نوشته بهش دسترسی دارن و هم اینکه خودش به نفسه اطلاعات کمی رو برای منتقل کردن داره. خب حالا برگردیم به جلو.  کارای مختلفی رو امتحان کردم تا ارزش خلق کنم، چیزی که انجام دادنش حس خوب بده بهم و این حس خوب رو در بقیه هم ایجاد کنه و در عین حال مفسد هم باشه. عکاسی، خوشنویسی، سنتور نواختن، نقاشی و ...، چیزی که بهش رسیدم و فهمیدم اینه که هیچ کدوم اینا نوشتن نمیشه، نوشتن بهتر راه برای ثبت چیزهاست. هیچ چیز مثل خوندن یه متن نمی تونه تصویر سازی ای حتی قوی تر از یه فیلم در ذهنمون ایجاد کنه. الان که دارم این متنو می‌نویسم یه ندای در اعماقم بهم میگه که چرا زود تر شروع نکردی، چرا زودتر منظم نوشتن رو شروع نکردی؟ 

لابه لای خرت و پرت های قدیمی اتاقم که میگردم، دست نوشته های خودم بزرگترین منبع الهامم هستن و چیزایی که من قبلی نوشته عجیب و آموزندست. خوندنشون گاهی متحیرم میکنه و پیش خودم میگم اون موقع واقعا چه چیزایی رو میدونستم و چه دغدغه هایی داشتم، گاهی امید به آینده رو بیشتر میکنه، مخصوصا با مرور موفقیت ها و دست آورد ها و هدف هایی که امروز دیگه تبدیل به خاطره شدن. حتی اون دفترچم که توش اسم خوب ها و بد های کلاس رو زمان مبصر بودنم توی دبستان شهید پیران نوشتم منو یاد کلی خاطره و تصویر از دوران دبستانم می‌ندازه، که هیچ کدوم از عکسایی که از اون موقع دارم اینکارو برام نمیکنه، روزای سرد پاییز، زود از خواب بیدار شدن، چایی شیرین و نون و پنیر و کره خوردن، دیر به صف رسیدن، کلاس رفتن، چسبسدن به بخاری و گرم شدن، خوشحالی از اینکه امرثژ معلم پنج دقیقه دیر اومده، انتظار برای زنگ تفریح و خوردن لقمه خیار گوجه ای که مامان صبح موقع لباس پوشیدنم برام درست کرده، انتظار برای زنگ آخر و برگشتن به خونه. همه اینا تو چند ثانیه با نگاه کردن به اون دفترچه از جلو چشمم گذشت، هم خوشحال شدم هم ناراحت، خوشحال از این همه تغییرات خوب، رسیدن به هدف ها، بزرگ شدن، ساختن آرزوها و ناراحت از دور شدن از اون دوران بی دغدغه و آرامش کودکی، بزرگترین دغدغمون میتونست این باشه که مثلا زنگ هنر نقاشی رو کم گرفته باشیم. بگذریم؛ نوشتن موندگاره، نوشتن بوده، هست و خواهد بود. بنویسیم، به خودمون قول بدیم بیشتر بنویسیم، تا موندگار بشیم.

۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۵:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدامین جوادی
>